دخترم...........
سلام دخترم سلام برگ گلم سلام عشق بابا وحید الان که دارم این مطلب رو برات می نویسم تقریبا نیم ساعته که مامان زهرا و خاله بانو ازمون خداحافظی کردن و رفتن.وقتی که در رو بستن و رفتن یهو دلم گرفت و بازم تنها شدیم.برا همین دلم خواست که برات بنویسم. این چند وقتی که پیشمون بود خیلی خوب بود مهمونی رفتیم مهمون داشتیم.شبا دور هم می نشستیم و حرف میزدیم.خیلی هم بنده خداها تو زحمت افتادن همه زحمتا رو کشیدن و همش غدا پختن و شستن و .. و نگذاشتن مامانی کار کنه تا ملوسک مامانی آروم تو دلم لالا کنه. من به جات ازشون تشکر کردم ولی تو که به دنیا اومدی خودت با احترام بهشون ازشون تشکر کن. کاشکی همیشه همه کنار هم بودیم.ولی خوب .... ان شاا.. ...
نویسنده :
مامان بهناز
16:25